پندارپندار، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

آقا پندار کبیر

13 ماهگیت مبارک♥♥♥

سلام مامانی. امروز بعد از 2 روز سخت رو پشت سر گذاشتن دارم برات مینویسم. این دو سه روزه اسباب کشی داشتیم و خیلی خسته شدیم. الان توی خونه جدید هستیم و من فکر نمیکردم حالا حالاها به اینترنت دسترسی داشته باشم. اما مزایای بابای اینترنتی همینه دیگه. اگه بابایی تو کار اینترنت نبود الان نمیتونستم برات بنویسم. در حال حاضر تنهام و هیچ کس پیشم نیست. تو که 3 روزه پیش مامانی نسرین هستی و فقط پریشب تونستم بیام ببینمت. دلم خیلی برات تنگ شده و همش عکساتو که میبینم گریه ام میگیره. وقتی هم زنگ می زنم خونه مامانی نسرین و صدات رو که میشنوم روحم برات پر می کشه. حالا امشب می بینمت. دیروز هم از صبح خاله دنیا و عمو مهرشاد و باباجی اومده بودن کمکمون. دستشون درد نکن...
21 اسفند 1391

مامان تنبلت

سلام پسرم. ببخشید این مامانت یخورده تنبل تشریف دارن. خیلی وقت پیش باید میومدم و برات مینوشتم. اما نه تو به من فرصت میدی. نه حوصله دارم. تازه داریم وسایلمونم جمع میکنیم که بریم یه خونه دیگه. خیلی کار داریم. تو هم که هنوز راه نیفتادی. همچنان 4 دست و پا میری. اما از در و دیوار بالا میری. خیلی کارای بامزه دیگه هم میکنی. آخ آره میدونم میدونم که عکسای تولد دسته جمعیتو نذاشتم. قول میدم که ایندفعه بزارمشون. راستی خونه جدید تا چند وقت اینترنت نداره. فکر کنم دیرتر بیام و برات مطلب بزارم. راستی تاریخ 25 بهمن هم رفتیم واکسنتو زدیم. خیلی گریه کردی. بمیرم برات... حالا میام و برات عکس میزارم ... بووووووووووووووووووووس شیطون بلای مامان   ...
17 اسفند 1391
1